نویسنده: عبدالباری کبیری
در حال حاضر اکثریت قاطع افغانها قربانی جنگ جاری کشور هستند که خشونت، فقر و امراض گوناگون را در هوای سرد این زمستان با خود همراه دارد. این جنگ دارای ابعاد متعدد داخلی، منطقهای و فرا منطقه ای است که اکنون تهدید خشونت رو به افزایش را بار آورده است. افغانها از این نزاع بیش از حد رنج بردهاند و با وجود اینکه خشونتها با گذشت زمان کاهش یافته است، اما هنوز هم در این جنگ سالانه دهها هزار غیرنظامی کشته و یا زخمی میشوند. در سال ۲۰۱۹م بیش از ۱۰ هزار تلفات غیرنظامی گزارش شده که از سال ۲۰۱۰م تا کنون به بیش از ۱۰۰ هزار تن میرسند. نیز تلفات نیروهای افغان تنها بین سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۹م حدود ۴۵۰۰۰ تن کشته گزارش شده است. از جانب دیگر، تلفات طالبان و سایر گروههای مسلح هرچند مشخص نیست، اما به نظر میرسد که مساوی به این آمار یا بیشتر از آن باشد؛ در کنار اینکه هزارها تن از اعضای این گروه ها در زندان بسر می برند. حتی پس از توافق صلح “ایالات متحده و طالبان” و مذاکرات صلح رو در رو بین “حکومت و طالبان”، خشونتها و میزان مجموعی تلفات جنگ خیلی بلند است که براساس برخی آمار، تنها در ماه نومبر ۲۰۲۰م حدود ۷۴۵ تن کشته و ۸۶۹ تن دیگر زخمی گزارش شده است.
برای کمک به درک بهتر وضعیت فعلی، واقعیتهای زیر را مورد بحث قرار میدهیم تا در گفتگوهای صلح مورد توجه قرار گیرد:
نخست: افغانستان کشوری هست با سابقه طولانی جنگ: جنگهای جاری در کشور حدود ۴۰ سال قبل با مداخلات بازیگران بین المللی و آیده آل های جهانی آغاز شد. این کشور تاکنون دو بار معرض مداخلات نظامی مستقیم خارجیها قرار گرفته است که هر یک آنها دارای آجندا، اهداف و وضعیت مشخصی بودند. قدرتهای منطقهای نیز آجنداهای ویژه خود را دارند و با مداخلات خویش در این درگیریها، تلاش دارند آیندۀ این کشور را به نحوه دلخواه خود رقم زنند. در کنار این، نزاع ها از مرزها عبور نموده و هر یکی نابسامانیهای خود را به افغانستان منتقل نموده و جنگ های نیابتی خود را در این کشور ادامه می دهند.
در دسمبر ۱۹۷۹م اتحاد جماهیر شوروی سابق نیروهای خود را در حمایت از “پرولتاریای بین المللی” برای حمایت از یک حکومت چپ گرای به حاشیه رانده شده سوق دادند. مقاومت ملی در برابر اتحاد جماهیر شوروی با حمایت کامل ناتو، کشورهای خلیج، ایران و پاکستان برای مبارزه با یک دشمن مشترک که عبارت بود از هژمونی بلاک جدید سوسیالیزم نوپا ولی به سرعت در حال گسترش، تشکیل و ادامه یافت. این وضعیت باعث شد که مقدار زیادی تسلیحات و منابع مالی به گروههای مختلف سرازیر شود که منجر گردید به تشکیل سازمانهای غیرقابل کنترل که ملزم به حسابدهی نبودند و هر یکی از آنها آیده آل و اهداف خود را انتخاب نموده و راهکاری را برای رسیدن به آن اهداف دنبال می کردند.
پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان و متعاقب آن سقوط رژیم طرفدار اتحاد جماهیر شوروی، جنگ داخلی برای یک دهه دیگر ادامه داشت تا اینکه ایالات متحده و متحدان آن رژیم طالبان را که برای چند سال در قدرت بود سرنگون کردند و حکومت جدیدی با اهداف مدیریت فراگیر، دموکراتیک و نهاد محور جایگزین آن شد. ولی این پایان جنگ نبود بلکه آغاز جدیدی از جنگ های گذشته بود که لازم بود قبلاً خاتمه می یافت.
افغانها از جنایت های جنگی به شدت رنج برده اند زیرا برخی از پیشرفتهترین سلاحهای جهان که در آفغانستان تولید نه شده است به کشور سرازیر شده و مورد استفاده قرار گرفته است. در مواردی زیادی جنایت های انجام شده از سویه های جنایت های جنگی و جنایت علیه بشریت بوده است. قربانیان برخی از جنایت های انجام شده تلاش نموده اند تا صدای عدالتخواهی را در مورد این جنایت ها بلند نمایند، مانند کشتار فرا قانونی هزاران زندانی سیاسی که بعد از به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق در سال ۱۹۷۸م رخ داد؛ جنایت های قتل، تجاوز و آدمربایی های غیرنظامیان که در سالهای ۱۹۹۲-۱۹۹۶م در زمان جنگ های داخلی توسط گروههای مسلح درگیر جنگ برای دستیابی به قدرت، صورت گرفت؛ کشتار جمعی مردان و کودکان در شهر مزارشریف طی سالهای ۱۹۹۷-۱۹۹۸م و قتل عام اسرای جنگی در شمال افغانستان در سال ۲۰۰۱م. به همین ترتیب، سایر جنایت های مشابه، به محکمۀ جنایی بین المللی برای تحقیق بیشتر گزارش شده است که بعد از مخالفت ایالات متحده با تحقیقات در مورد آن و تحریم برخی از مقامات این محکمه، متوقف گردید.
جنگ افغانستان به دلیل طولانی بودن، وحشیانه بودن و اثرات سوء آن بر خود کشور، منطقه و جهان به وضوح شناخته شده است. بربنیاد تخمینها بیش از دو میلیون افغان در درگیریها کشته شده اند و بیش از دو میلیون دیگر زخمی یا معلول و چندین میلیون آواره یا به خارج از کشور مهاجر شده اند.
دوم: دولت فعلی نتوانست از ملت خویش محافظت کند: در دو دهۀ گذشته حکومت کنونی قادر به ریشه کن کردن دلایل اصلی جنگ نشد و در مساعی برای شمولیت سیاسی، بهبود اقتصاد و عدالت اجتماعی به عنوان عناصر اساسی صلح پایدار ناکام ماند. حکومت نتوانست فرصتهای شغلی را ایجاد کند جوانان را به فعالیتهای توسعهای سوق کند و در جهت بهبود وضعیت اقتصادی گامهای مؤثر را بردارند. واقعیتها نشان میدهد که مقامهای دولتی در فساد گسترده مالی و اداری دست داشته اند و سابقه کشمکشهای داخلی دارند برای به دست آوردن سهم بیشتری قدرت در دولت به عنوان “منبع خاص قدرت و ثروت”. به همین دلیل، هرگاه رویدادها به دلخواه برخی از افراد و گروههایی داخل دولت نبوده و امتیازات را بدست نیاورند، به گونه آشکار تهدید نموده است که از زور کار خواهند گرفت و به خشونت ها رو خواهند آورد.
از نگاه تاریخی، گروههای مخالف – عمدتاً طالبان – از این وضعیت برای صفآرایی و تقویت خویش استفاده کردند و ثابت کردند که میتوانند به عنوان یک نیرو عرض اندام کنند که در تمام ترتیبات سیاسی مورد توجه قرار گیرند. در کنار این، گروههای دیگر نیز ظهور کردند که به عنوان مثال از گروه دولت اسلامی یا “داعش” نام برده میتوانیم. استفاده و تولید مواد مخدر در کنار سایر فعالیتهای غیرقانونی نیز طی این سالها افزایش یافته است که این نیز بر نیرومندی گروههای مختلف مسلح افزوده است.
وضعیت اسفبار کنونی تنها از طریق تغییرات اساسی در سطح کشور تغییر شده میتواند، تا به شمولیت مورد نیاز دست یابی صورت گیرد که به این جنگ طولانی خاتمه دهد. این حکومت انتخاب گردیده است تا مسئولیت های خود در قبال حفاظت، حمایت و تأمین حکومتداری کارا را برآورده سازد.
سوم: وجود گروههای متنوع با داشتن تسلط بر محدوده جغرافیایی: افغانستان مانند برخی از کشورهای درگیر در جنگ، تحت تأثیر گروههای نظامی و شبه نظامی قدرتمند قرار گرفته است که بر محدوده های جغرافیایی تسلط دارند و سیاستهای کشور را شکل میدهند. طالبان که جانب اصلی مذاکرات جاری صلح هستند، بر بیشتر از پنجاه درصد از خاک کشور تسلط یا نفوذ دارند که طبیعتا یک نیروی بزرگ است و قادر است بیشتر پیشرفت کند. سایر گروههای مسلح نیز قادر اند عملیات و حملات پیچیده و سازمان یافته نظامی را انجام دهند، از جمله حملات به شفاخانهها، پوهنتونها و سایر نهادها در کشور. احزاب سیاسی که بیشتر در محتوای قوم، نٰژاد و مذهب تشکیل شده اند نیز در صورت شکست روند جاری صلح، توانمندی و احتمال اشتراک در فعالیت های مسلحانه را دارند. فقر گسترده، مواد مخدر، وضعیت ناهنجار تعلیم و تربیه و عدم درک در مورد ماهیت نزاع نیز عوامل تأثیر گذار اند. جلب و جذب به جنگ و فعالیتهای تخریبی نیز هرگز مانند امروز آسان نبوده است، زیرا جوانان از یک سو در بیکاری به سر میبرند و امید خود را برای آینده از دست داده اند و از سوی دیگر، سلاحها نیز به آنها عرضه میشوند و بدون هیچگونه هزینهای به آنها منتقل میشوند. افراد با نفوذ کشور نیز از چندین دهه به اینسو با اشتیاق برای بدست آوردن قدرت و ثروت با یکدیگر درگیر اند و حاضر اند در آینده هم جنگ را به هر قیمتی رهبری کنند.
درخواست برای آشتی
با افزایش حمایت منطقهای و بین المللی از صلح و ثبات در کشور، طرفهای درگیر جنگ یعنی حکومت افغانستان و طالبان باید به نگرانیهای مردم گوش فرا دهند تا جنگ فعلی خانمانسوز هرچه زودتر متوقف شود. حکومت افغانستان مسؤول است تا از منافع ملی حفاظت و حمایت کند. طالبان نیز ادعای نمایندگی از بخش بزرگ کشور را دارند. با تاسف، تلاشها و منابع هر دو طرف متخاصم بجایی اینکه برای رفاه مردم هزینه شوند، برای شکست دادن یکدیگر سوق داده شده است و در موارد بیشتر به گونه غیر منصفانه از خشونت علیه غیرنظامیان به عنوان یک روش فشار برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند. این وضعیت باعث افزایش ترس مردم در مورد افزایش بیشتر خشونتها گردیده اند، بخصوص در صورت خروج احتمالی نیروهای خارجی از کشور که به طور مشروط در اپریل ۲۰۲۱م برنامهریزی شده است. در صورت عدم توافق جامع صلح، احتمال قوی وجود دارد که جنگ داخلی تشدید شود و کشور را به روزهای تاریک دوران جنگهای داخلی دهه ۱۹۹۰م برگرداند. عدم موفقیت مساعی صلح اعتبار حکومت و طالبان را بیشتر از این از بین خواهد برد و در کل ممکن است افرادی که این جنگ را رهبری می کنند، مسئولیت جنایی کشته شدن دهها هزار تن را داشته باشند که درین جنگ ها قربانی می گردند.
پایان